پرسش:
تقدیر چنین شد که من به جوانی مسلمان، با فرهنگ، با اخلاق و متدین وابستگی پیدا کردم و شیفتهی ایشان شدم و ایشان هم به من ابراز عشق و محبت خاصی نشان دادند، تا آنجا که هیچ کدام از ما بدون دیگری توان زندگی را نداریم و هر دو به مثابهی یک روح در دو جسم هستیم و تمام آرزویم این است که او شریک و همسفر زندگی من شود.
جناب استاد فکر نکنید که چنین عملی یک کار بوالهوسی و عشق زودگذر جوانی است، چرا که بعید است چنین عشقی بعد از شش سالگی همچنان پاکی و صداقت خود را به دور از هر شک و گمانی حفظ نموده باشد؛ بدون اینکه این شعلهی آتشِ محبت میان ما به خاموشی گراید و یا تعلق خاطر ما تضعیف گردد، بلکه با گذشت زمان عشق ما نیز زیادتر شد.
مهم اینجاست که معشوق من پس از سالها صبر و انتظار سرانجام فارغالتحصیل شد و در شغل رسمی و جایگاه اجتماعی مناسبی پست و مقامی احراز نمود و لحظهی وصال که در انتظارش بودیم فرا روی ما قرار گرفت؛ پس از آن مدت طولانی خانوادهی ایشان مطابق شرع اسلام به خواستگاری من آمدند و همین موضوع مصیبت سهمگینی را متوجه من و خواستگارم کرد؛ خانوادهام دست رد به سینه ایشان زدند و به ایشان جواب منفی دادند و این هیچ علتی نداشت جز اختلاف طبقاتی میان دو خانواده که خانوادهی او از لحاظ مالی پایینتر از خانوادهی من بود، با وجودی که برادر تنی ایشان با خانوادهای بالاتر از خود بدون هیچ اشکال و اعتراضی وصلت نموده است.
حال نمیدانم چه کار کنم. من زندگی بدون او را ناممکن میدانم و گمان نمیکنم که آیندهی خوبی با فرد دیگری جز او داشته باشم و آمادهام با او تمامی مشکلات را تحمل کنم، اگر چه نقد زندگیام را در این قمار عاشقانه ببازم؛ بدانید اگر خانوادهام مرا به ازدواج با دیگری مجبور سازند، موجبات مرگ مرا فراهم کردهاند. اگر چه این مرگ فیزیکی هم نباشد، از لحاظ معنوی و روحی میمیرم. آیا دین پاک اسلام رفتارهای این چنینی را از جانب خانوادهی من میپذیرد؟ و آیا در پرتو شریعت پاک نبوی راهحلی برای مشکل ما هست؟
خواهر مسلمان سرگردانی از خلیج
پاسخ
1- میخواهم مطلبی را که بارها گفتهام، دوباره متذکر شوم و آن اینکه آن چه را که برخی از مردم این دوره میگویند که: «عشق قبل ازدواج ضرورت دارد.» قبول ندارم؛ زیرا چنین راهی با خطر و شبهههایی همراه است. چه بسا آغاز چنین ارتباطی ناسالم و ناروا باشد؛ همانند ابراز عشق و علاقه به جنس مخالف از طریق گفتگوهای تلفنی، که بعضی از جوانان در اوقات بیکاری و خستگی خود با آن به آرامش میرسند و بعضی از دختران جوان هم بدان جواب مثبت میدهند. چنین ارتباطهایی غالباً بدون اطلاع خانوادهها و همچنین بدون تفکر و انتخاب درستی از سوی دختر و پسر جوان صورت میگیرد. این شبیه موردی است که دربارهی سیگار میگویند: «با شوخی شروع میشود و به جدی ختم میگردد.» چه بسا سرانجام چنین کاری به عملی ناپسند منجر شود، زیرا این گونه عملکردها به دور از علم و آگاهی و همراه با شور جوانی است و تحت تأثیر عواطف، هوای نفسانی، غرایز و وسوسههای شیطانی انس و جن قرار میگیرد و پسر و دختر جوان در چنین شرایطی بعید است که به خطا و اشتباه نیفتند، چرا که آنان نه فرشتگان پاکاند و نه پیامبران معصوم.
علاوه بر این امکان دارد عشق و علاقه، میان دو طرفی ایجاد شود که خانوادههای آنان از لحاظ اجتماعی و فرهنگی ناهمسان باشند و در نتیجه موانعی در ازدواج آنان حاصل شود و پیامد ناگوار و نابسامان و ناخوشایندی در زندگی آنان داشته باشد.
2- من بر این باورم که بهترین راه ازدواج، همان طریقی است که جامعهی اسلامی ما قبل از تهاجم فرهنگی غرب داشته است، یعنی انتخاب عاقلانه و اندیشهمندانه و به دور از عجله از سوی دختر و پسر جوان برای انتخاب شریک زندگیشان. –البته پس از تحقیق و بررسی لازم دربارهی شخصیت هر دوی آنان- و سازگاری هر کدام نسبت به دیگری از لحاظ اخلاقی، روانی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و ... در این صورت امکان ازدواج میان آن دو فراهم میشود به شرطی که مانعی بر سر راه این ازدواج از جانب آن دو یا خانوادههای آنان وجود نداشته باشد که منجر به نقض عرف و عادت اجتماعی آنان یا آداب و رسوم جامعهی آنان شود.
به این ترتیب که مطابق اخلاق اسلامی، خواستگار وارد منزل دختر میشود و به خانوادهی دختر مراجعه میکند تا به این وسیله دختر را ببیند، همانگونه که دختر نیز بتواند به این ترتیب پسر را ببیند، بهتر است که دختر از این جریان آگاه نباشد تا مراعات کرامت و شخصیت دختر شده باشد که مبادا خواستگار بعد از دیدن، او را نپسندد.
3- و با وجود تمام اینها اگر آقا و خانمی عاشق و معشوق همدیگر شدند و از عشق و محبت پاک و صادقانه برخوردار شدند –همانگونه که این دختر پرسیده است- و علاقه و محبت میان آنان مدت زمان طولانی ادامه داشته باشد، این خود دلیل واضحی است که این چنین عشق و علاقهای ناشی از سبکسری و یک بولهوسی عارضی نبوده است؛ در اینجا بر خانواده لازم و ضروری است که با چشمان بصیرت و درایت و عاقلانه به این موضوع بنگرد و متوسل به استبداد رأی و زورگویی نشوند که با کمترین دلیل و یا حتی بدون دلیل، دست رد به سینهی خواستگاری نزنند.
همچنین لازم و ضروری است که به راهنمایی حدیث نبوی شریف که ابن عباس از پیامبر گرامی (ص) روایت میکند، گوش فرا دهیم، آنجا که میفرماید:
«لَمْ یُرَ لِلْمتحابَّیْنِ مِثْلُ النِّکاحِ»[1]
(علاج عاشق و معشوق جز ازدواج نیست.)
یعنی ازدواج موفقترین وسیلهی علاج چنین وابستگی عاطفه است که به درجهی عشق و ارتباط قلبی زن و مرد رسیده باشد. بر خلاف آن چه بعضی قبایل بادیهنشین عرب انجام میدادند و بین عاشق و معشوق جدایی میافکندند، به ویژه هنگامی که چنین معاشقهای در میان مردم شایع یا دربارهی آن شعری سروده میشد؛ اگر چه از نوع عشق پاک و نزیه و عفیف هم بود.
اسلام دینی واقعبین نسبت به بشر است به همین سبب ارتباط مسایل عاطفی زن و مرد را با قواعد شرعی و قانونی لازم و ضروری میداند، تا بدین وسیله خانوادهی مسلمانی که تشکیل میشود هم از دین تغذیه نماید، و هم عشق و محبت آن را سیراب کند.
دیدگاه مستبدانه و همراه با دیکتاتوری خانوادهها و همچنین گوش ندادن به آواز تپشهای قلبی دختر و پسر جوان و تن دادن به ارزشهای متملقانه و ریاکارانهی جامعه و تفاخر کردن به غرور جاهلی به لحاظ حسب و نسب، پیامدی جز سرشکستگی و سرخوردگی پسران و دختران جامعه نخواهد داشت. و زنان و مردان را به سوی نافرمانی و تمرد از آداب و رسومی که دورهی بیشتر آنها سرآمده، خواهد کشاند. چنین معضلاتی از ناملایمات و کژیهای عصر رکود و انحطاط است؛ امروزه علم، عمل و موفقیت جای نسب را گرفته است.
آن چه اسلام در مورد شوهر یا خواستگار تأکید میکند، بر مبنای دین و اخلاق است که مهمترین ساختار شخصیت مسلمان است رسول گرامی در این باره میفرماید:
«اِذا اَتَاکُم مَنْ تَرْضَوْنَ خُلُقَهُ وَ دینَهُ فَزَوَّجُوهُ وَ اِلاَّ تَفْعلوهُ تَکُنْ فِتْنَةٌ فِی الاَرْضِ و فَسَادٌ عریضٌ»[2]
(اگر کسی که از دین و اخلاقش راضی هستید برای خواستگاری نزد شما آمد، زن مورد نظر را به عقدش درآورید؛ و گرنه فتنه و فساد بزرگی در زمین به وجود خواهد آمد.)
ارجاعات
--------------------------------------------------------------------------------
[1] - این حدیث را ابن ماجه به شماره «1847» روایت کرده و حاکم، 2/160 با شرط مسلم آن را صحیح دانسته است و ذهبی و بیهقی در سنن، 7/78، طبرانی، ابن شیبه و دیگران موافق حاکم هستند و آن را به چند روایت بیان داشتهاند و البانی در احادیث صحیح خود به شماره «624» آن را ذکر نموده و در سبب ورود این حدیث این گونه روایت شده که: مردی نزد پیامبر گرامی آمد و گفت: ای رسول خدا، دختری دارم که یک مرد فقیر و یک مرد توانگر به خواستگاری ایشان آمدهاند، ادختر خواهان ازدواج با مرد فقیر است ولی ما خواهان مرد توانگر هستیم. پیامبر (ص) فرمود: «لم یر للمتحابین مثل النکاح.» ولی در سند این واقعه یک راوی مجهول وجود دارد، لذا مدار بر رتبه حدیث مرفوع است.
[2] - روایت ترمذی، ابن ماجه و حاکم از ابوهریره و روایت ترمذی و بیهقی از ابو حاتم مزنی و روایت ابن عدی از ابن عمر، و آن را در جامع الصغیر [270] حسن دانسته است.
نظرات